حالت تاریک
دوشنبه, 13 مرداد 1404
آیا مایل به نصب وب اپلیکیشن پایگاه خبری تحلیلی کردتودی هستید؟
عشق به وطن سرباز شهید «بهمن ایجادی»
زندگی‌نامه شهید؛

عشق به وطن سرباز شهید «بهمن ایجادی»

مادر شهید «بهمن ایجادی» وقتی از او خواستم مرا تنها نگذارد و به جبهه نرود، بهمن در جوابم گفت: من را ببخش چون نمی‌توانم درس بخوانم و خانه بمانم در حالیکه دشمن و اجانب در حال تجاوز به کشورمان باشد.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری تحلیلی «کردتودی»، شهید بهمن ایجادی روز نوزدهم آبان ماه سال 1342 در شهر بیجار از خانواده ای مومن و انقلابی به دنیا آمد.

بهمن دوران کودکی را در این شهر پشت سر گذاشت و پس از رسیدن به سن شش سالگی برای بهره گیری از علم و دانش راهی مدرسه شد.

وی کلاس سوم ابتدائی، که هنوز 9 سال از عمرش نگذشته بود پدرش دار فانی را وداع گفت، از آن پس سرپرستی او را مادرش عهده دار شد.

بهمن در سایه پر مهر و زحمات مادرش مقطع ابتدایی را در دبستان 25 شهریور، مقطع راهنمایی را در مدرسه آیت الله فاضل گروسی و مقطع دبیرستان را در دبیرستان دکتر علی شریعتی و آیت الله طالقانی گذراند و موفق به اخذ دیپلم در رشته تجربی گردید.

وی با شکل گیری انقلاب شکوهمند اسلامی ایران همگام با دیگر جوانان غیور کردستانی در راهپیمایی و تظاهرات علیه رژیم طاغوت شرکت می‌کرد و با حضور در سنگر مدرسه جهت پیشبرد اهداف انقلاب می‌کوشید.

بهمن بسیار متواضع و بی تکبر بود، با حُسن معاشرت و برخورد پسندیده‌ای که با دیگران داشت همه را مجذوب خود کرده و در عين حال فردی مهربان و مسئوليت پذیر بود.

وی روز بیست و چهارم بهمن ماه سال 1361برای ادای خدمت مقدس سربازی در ارتش جمهوری اسلامی ایران در رسته پیاده اعزام شد و بعد از گذراندن دوره آموزشی به خط مقدم جبهه منتقل گردید و در آنجا عاشقانه و مجاهدانه به مبارزه با دشمن بعثی پرداخت.

سرانجام روز چهارم آبان ماه سال 1362 در منطقه مریوان (حوالی تپه سنگی) در درگیری با نیروهای دشمن بعثی بر اثر اصابت کاتیوشا بدرجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکر پاک مطهرش در گلزار شهدای شهر بیجار بخاک سپرده شد.

عشق به وطن (راوی: مادر شهید)

بهمن از کلاس سوم ابتدایی از نعمت پدر محروم شد و با زحمت هایی که من به عنوان مادر و هم به عنوان پدر برای او کشیدم تربیت و بزرگ شد. آخرین سالی که می‌خواست دیپلمش را بگیرد به او گفتم: بهمن جان تا میتوانی درس بخوان و فعلا به سربازی نرو.

بهمن در پاسخ گفت: مادر، تا به حال من هیچ کاری را بدون اجازه شما انجام نداده ام اما این بار باید بگویم من را ببخش. چون نمی‌توانم درس بخوانم و خانه بمانم در حالیکه دشمن و اجانب در حال تجاوز به کشورمان باشد. باید بروم تا از دین، خاک و ناموسم دفاع کنم.

به بهمن گفتم: پسرم دوست داری تو به جبهه بروی و من رو تنها بگذاری؟ مگر من بجز تو چه کسی را دارم؟

گفت: مادر جان برای همین به جبهه میروم تا مادران سرزمینم در امان باشند.

پس از آن یک روز به خانه برگشت و گفت، خبر خوبی برات دارم. پرسیدم چه خبری؟

گفت: دفترچه‌‌ آماده به خدمت را گرفته‌ام و می‌خواهم به سربازی بروم. به او گفتم هنوز که جواب دیپلمت را اعلام نکرده اند، حداقل صبر کن تا مدرکت رو بگیری بعد برو.

بهمن با همون لبخند و شیرین رفتاری همیشگی بوسم کرد و گفت: نگران نباش در امتحانات قبول شدم همین برای من کافیست.

انتهای خبر/

لینک کوتاه خبر

نظر / پاسخ از

  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.

هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نفری باشید که نظر می‌گذارید!