
خواهر شهید:
شهیدی که عاشق عاشورا بود
خواهر شهید گفت: در فرهنگ اسلامی و بهویژه در مکتب عاشورا، شهید نهتنها یک شهروند فداکار، بلکه نماد عزت، مقاومت، ایمان و انسانیت تمامعیار است.
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی پایگاه خبری تحلیلی «کردتودی»، شهید، فردی نیست که تنها در لحظهای از زمان، جان خود را فدا کند؛ بلکه شهید کسی است که تمام عمرش را در راه خدا، وطن و ارزشهای الهی سپری میکند و در نهایت، با یکنفس، راه خود را به اوج میرساند.
در واقع شهادت نه یک پایان، بلکه اوج زندگی معنوی است، شهیدان ستونهای محکم ایمان و مقاومت در برابر ظلم و ستم هستند و جامعهای که شهیدانش را فراموش کند، بیروح و بیهویت خواهد شد.
در ایران اسلامی، شهیدان دارای جایگاهی والاتر از هر عنوان و مقامی هستند، آنها نهتنها در تاریخ نظام ثبت شدهاند، بلکه در قلب مردم، خانوادهها و مساجد زندهاند، هر خانوادهای که فرزندش را در راه دفاع از مقدسات ازدستداده، با افتخار میگوید: «ما شهید داریم» این افتخار، نه از جایگاه اجتماعی یا قدرت مالی نشئت میگیرد، بلکه از عمق ایمان، اخلاص و فداکاری سرچشمه میگیرد.
شهیدان الگوهایی زنده برای جوانان هستند؛ الگوهایی که نشان میدهند زندگی واقعی، زندگی در راه حق است، نه در تعقیب لذتهای زودگذر دنیا، شهید علیاصغر دولت پور، همانگونه که در گفتوگوی خواهرش مشاهده خواهید کرد، نمونهای بارز از این شهیدان والامقام است.
جامعهای که شهیدانش را گرامی بدارد، جامعهای است که به آینده امید دارد، یادبود شهدا، بازگوکردن خاطراتشان، ترویج ارزشهایشان و تربیت نسل جدید بر اساس الگوهای آنان، تنها راه پیشرفت و استمرار انقلاب اسلامی است.
شهیدی که تنها پسر خانواده بود؛ اما از همان دوران کودکی و نوجوانی هوای خانواده را داشت و باتعصب خاصی در کنار خانواده زندگی میکرد که هیچوقت او را از بنیاد مهر و علاقه جدا نکرد و همیشه بهعنوان یک تکیهگاه برای همه اعضای خانواده بودند.
الهام دولتپورخواهر شهید معظم در گفتگوی تفصیلی با خبرنگار پایگاه خبری تحلیلی «کردتودی» که در راستای کنگره بزرگ ۵۵۳۶ شهید استان کردستان برگزار شد، به ابعاد شخصیتی و اخلاقی شهید علیاصغر دولتپور پرداخت.
کردتودی: لطفاً کمی درباره خود و برادر شهیدتان صحبت کنید.
دولتپور: علیاصغر پرورشیافته مکتب عاشورا بود، علیاصغر در تاریخ ۱۱ آذر سال ۱۳۶۷ متولد شد و در خانوادهای ششنفره بزرگ شد، ما همیشه خانوادهای متواضع، دینی و متعهد بودیم و علیاصغر از همان کودکی، فرزندی باوجدان عمیق، عشق به اهلبیت و ایمان راسخ به خدا بود.
کردتودی: در دوران کودکی، چه خاطراتی از برادرتان دارید که نشاندهنده این عشق و ایمان باشد؟
دولتپور: خاطرهای که همیشه در ذهن من است، این است که از همان کودکی، یک پرچم ایران داشت که همیشه آن را نزد خود میآورد.
بوی عشق و وطندوستی در وجودش بود، در ماه محرم، حتی در سنین پایین، همیشه در دستههای عزاداری شرکت میکرد و باتوجهبه اینکه فاصله محل زندگی ما آن زمان به مرکز شهر. محل عزاداری زیاد بود، اما هیچوقت از شرکت در عزاداری منصرف نمیشد.
یادم هست که از سنین هشتسالگی، بهرغم مخالفت بعضی از اطرافیان، در عزاداریها حضور داشت و این تکلیف دینی را جدی میگرفت.
کردتودی: در دوران نوجوانی و جوانی، چه ویژگیهایی در شخصیت برادرتان برجسته بود؟
دولتپور: اصغر از نوجوانی بسیار متعهد و دینی بود، قبل از اذان صبح، برای نماز جماعت به مسجد فاطمیه (س) میرفت و همیشه نماز را اول وقت میخواند.
به لحاظ کاری همواره در جاده بود که اگر وقت اذان و نماز بود بدون شک متوقف میشد و در گوشهای از جاده به اقامه واجب دینی میپرداخت، حتی وقتی رانندگی نیز پخش خودرویش پر از نوارهای مذهبی و مداحی بود.
عاشق حضرت زهرا (س) بودند، در نوجوانی، بهعنوان نیروهای جهادی فعالیت میکرد و به امامزمان (عج) ارادت عمیقی داشت، هر ساله در نیمه شعبان، با دوستانش جشن تولد امامزمان را برگزار میکرد و تدارکاتی نیز برای فقرا فراهم میکرد.
کردتودی: آیا خاطره خاصی از دوران نوجوانیاش دارید که به شهادت مرتبط باشد؟
دولتپور: یکی از خاطراتی که در خانواده زیاد شنیدهایم، این است که در دوران نوجوانی، برای مراسم شهادت حضرت زهرا (س)، یک تابوت کوچک تهیه کرده بود و با پنج نفر دیگر، مراسم عزاداری برگزار میکردند.
آن روزها، خیلی جدی و عاشقانه به این امر میپرداخت و همیشه میگفت: «من میخواهم مثل اهلبیت باشم» این عشق، در وجودش ریشه داشت.
با اینکه قرار بود زیر تابوت نمادین حضرت فاطمه زهرا (س) را سادات مجلس بگیرند و در جمعیت عزاداران حرکت کنند، از اصغر با سراسر دعوت کرده بودند و ایشان هم بعدها گفت که زیر تابوت مادرمان زهرا (س) بهقدری اشک و سینهزنی کردم و یک دعا کردم که امیدوارم موردقبول واقع شود.
کردتودی: از نظر تحصیلی شهید معظم چگونه بود؟
دولتپور: در بهترین مدارس راهنمایی و دبیرستان شهرستان بیجار مشغول به تحصیل بود؛ زیرا ایشان هم استعداد بسیار زیادی در یادگیری داشتند و هم به لحاظ اخلاقی که داشتند، هزینه و زحمات خانواده را برای تحصیل فرزندان بهقدری با اهمیت میدانستند که خود را موظف کرده بود در مدرسه بالاترین نمره را کسب کند.
کردتودی: درباره ویژگیهای اخلاقی برادرتان چه میتوانید بگویید؟
دولتپور: اصغر بسیار مهربان، خوشرو و خوشقلب بود، همیشه لبخند بر لب داشت و با همه با احترام رفتار میکرد، به خانواده و بستگانش عشق عمیقی داشت.
هر وقت خانه میآمد، حتماً چیزی برای ما میآورد، هیچوقت دستخالی نمیآمد و به فقرا و نیازمندان هم کمک میکرد، از بچگی به او گفته بودند بسیاری از اموالی که در شهر وجود دارد بیتالمال است، پس هیچوقت از اموال عمومی سوءاستفاده نمیکرد، خمس و زکات را بادقت پرداخت میکرد، حتی در شرایط سخت اقتصادی این مهم را برای خود وظیفه میدانست.
با همه مهربان بود، با بزرگترها بزرگ بود و با کودکان بهقدری کودک میشد که همه بچههای محله با او رفاقت عمیق قلبی داشتند.
کردتودی: درباره عشقش به حضرت زهرا (س) بیشتر توضیح دهید؟
دولتپور: این عشق یک عشق واقعی و عمقی بود، خانه ما پر از پرچمهای خاصه حضرت زهرا (س) بود، هر وقت روضهخوانی حضرت زهرا را میشنید، اشک میریخت.
یکبار تلفن زد و گفت: «خواهر جان، روضه حضرت زهرا روشنکن، من نمیتوانم بگیرم، ولی صدایش را بشنوم» این عشق، بخشی از وجودش بود.
شهید معظم همواره با فقرا و تنگ دستان ارتباط داشت و به خود اجازه نمیداد که پولی در جیب داشته باشد؛ ولی یک نیازمند در محل زندگی او برای گذران زندگی نگران باشد.
کردتودی: آخرین لحظات زندگیاش چگونه بود؟
دولتپور: قبل از شهادت، حالتی جدی و معنوی داشت، انگار که منتظر یک نشانه بود، شب قبل از شهادت، با من صحبت کرد و گفت: «اگر چیزی برای من اتفاق افتاد، کفنم را ساده بکنید و فقط ذکر کربلا بخوانید» من آن شب نمیدانستم که این آخرین گفتوگوی ما خواهد بود.
کردتودی: خبر شهادت چگونه به شما رسید؟
دولتپور: حدود نیم ساعت پس از حادثه، خبر رسید، مادرم و مادربزرگم بسیار نگران بودند، همکارانش به بیمارستان آمدند و گفتند: «متأسفانه علیاصغر شهید شده است» آن لحظه، تمام دنیا برای ما خراب شد.
پزشکقانونی حادثه را تأیید کرد و ما فهمیدیم که او به شهادت رسیده است، بلافاصله به بیمارستان رفتیم، اما دیگر نتوانستیم او را ببینیم، شهید معظم در روز ۲۳ آبان ۱۴۰۰ در مسیر محل خدمت دچار حادثه تصادف شدند و همراه چهار رزمنده دیگر نیروی هوافضای شهرستان بیجار بهسوی پروردگارشان پرواز کردند.
کردتودی: آیا قبل از شهادت، آرزوی شهادت را داشت؟
دولتپور: همیشه میگفت: «اگر خدا بخواهد، دوست دارم شهید بشوم» نه برای شهرت، بلکه برای اینکه بتواند نوکر اهلبیت باشد، سرودی «رضای خدا» را خیلی دوست داشت و هر شب قبل از خواب دو رکعت نماز قبول میخواند، این آرزو، در وجودش بود ما الان میدانیم که خدا او را انتخاب کرده بود.
کردتودی: درزمان شهادت، آیا امکان زیارت حرم امام رضا (ع) وجود داشت؟
دولتپور: به دلیل محدودیتهای کرونایی به مشهد رفتیم که اجاره زیارت ضریح مطهر را نمیداند، اما من و دختر خردسال شهید در خانهای که نزدیک به حرم بود به حضرت ابوالفضل (ع) و حضرت رقیه (س) پناه بردیم و ازتهدل میخواستم زیارت امام هشتم قسمت ما شود، عکس برادرم را کنار ضریح تصور کردم و گریستم.
روزی که دختر شهید به حرم رفتیم خادم حرم باحال و هوایی خاص به استقبال ما آمد و گفت در خواب دیدم این دخترخانم و جمعی دیگر از کودکان هم سن و سالش، با تصویر همین شهید به حرم آمدند و گرههای دور ضریح مطهر را باز کردند، همان روز بود که تولیت آستان محدودیت زیارت را برداشتند.
کردتودی: در پایان، چه پیامی برای مردم و جوانان دارید؟
دولتپور: پیام من این است، زندگی کنید مثل علیاصغر، با ایمان، با عشق، با اخلاق، شهادت فقط یکلحظه نیست، بلکه یک سبک زندگی است.
او تمام عمرش را برای خدا و وطن گذراند، ما بهعنوان خانواده، افتخار میکنیم که چنین برادری داشتیم، او گل سرسبد ما است، دوری از او خیلی سخت است، اما میدانیم که در کنار اهلبیت است و امروز هم ادامهدهنده راه او هستیم.
انتهای خبر/
لینک کوتاه خبر
نظر / پاسخ از
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نفری باشید که نظر میگذارید!