
پدر شهید رضا افشاری؛
نوجوانی که در عشق حسین جان داد
در سایههای تاریک جنگ تحمیلی، نام شهید رضا افشاری به عنوان نمادی از عشق بیکران به حضرت حسین (ع) و آرمانهای انقلاب اسلامی میدرخشد.
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی پایگاه خبری تحلیلی «کردتودی»، پسر ۱۶ سالهای که با وجود سن کم، عمق فکری و معنوی فراتر از سالهای عمرش داشت و در راه دفاع از میهن و اسلام، جان خود را در دست اخلاص گرفت.
در دل تاریخ انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی، نام شهیدانی میدرخشد که، عظمت روح و عمق ایمانشان را نمیتوان به سادگی فراموش کرد، در میان این قهرمانان، نام شهید رضا افشاری به عنوان نمادی از فداکاری، عشق به حسین (ع) و وفاداری به آرمانهای امام خمینی (ره) و نظام جمهوری اسلامی، جایگاه ویژهای دارد.
او نه تنها یک شهید جنگ تحمیلی بود، بلکه نمایندهای از نسلی بود که با وجود جوانی، مسئولیتپذیری، اخلاق والا و ایمان راسخ را در دل خود جای داده بود، شهید رضا افشاری در تنها ۱۶ سال عمر کوتاهش، مسیری طولانی از عشق، خدمت و شهادت را طی کرد؛ مسیری که از کلاس درس سوم راهنمایی شروع شد و در عرصه کربلای معاصر به اوج رسید.
در دورانی که جنگ تحمیلی تمام جوانان ایران را تحت تأثیر قرار داده بود، رضا افشاری با آگاهی کامل از خطرات جبهه، قدم به میدان نبرد گذاشت، اما تصمیم او، ناشی از عجله یا احساسات لحظهای نبود، بلکه نتیجه عمق معنوی و ایمانی بود که از کودکی در دلش ریشه دوانده بود.
عشق به حضرت حسین (ع)، الگوی اصلی زندگی او بود، از آن روزهایی که در خانه کتابخانهای کوچک برپا کرد تا روزی که با وصیتنامهای چندخطی، فلسفه قیام امام حسین (ع) را در جهان معاصر بازگو کرد، همه گواه بر این بود که او نه یک جوان عادی، بلکه نمایندهای از فرهنگ عاشورا در نسل جدید است.
شهیدی که در کودکی متدین و دانشآموز ممتاز بود و در جوانی در مسجد و مدرسه، در کنار خدمت به مردم و مبارزه با فقر، راه فداکاری را میگذراند، او نه تنها در درس و نماز منظم بود، بلکه رحم و مهربانیاش به حدی بود که هر کسی از نزدیک او را میشناخت، مجذوب اخلاقش میشد.
اما چیزی که او را از دیگران متمایز میکرد، عمق تفکرش درباره مسئولیتهای دینی و ملی بود، در سنی که بسیاری هنوز بازی و تفریح را اولویت میدانند، رضا افشاری در میانه جنگ، با ایمانی راسخ، میگفت: «مسئولیت من این است که مملکت در خطر است، اسلام در خطر است.»
شهادت او در روز عاشورا، نه یک اتفاق تصادفی، بلکه تجلی عشقی بود که تمام وجودش را فراگرفته بود، شهید رضا افشاری، نمادی از این حقیقت است که شهادت، پایان نیست، بلکه آغاز تولدی دیگر است؛ تولد ستارهای که نورش بر امت اسلامی میتابد و یادآور میشود که عاشورا هرگز پایان نخواهد یافت.
شهادت، پایان نیست؛ آغاز است، تولدی دیگر است در فراتر از آنکه عقل زمینی به ساحت قدس آن راه یابد، شهادت تولد ستارهای است که پرتو نورش عرصه زمان را در مینوردد و زمین را به نور رب الارباب اشراق میبخشد.
این سخنان، نه تنها شرحی از مفهوم شهادت است، بلکه نگرشی است که از دل یک پدر دلسوز برمیآید؛ پدری که فرزندش، در سکوت و عشق به حسین (ع)، راهی را انتخاب کرد که بسیاری در آن سن قادر به درکش نبودند.
در گفتگویی تفصیلی با حاج تقی افشاری پدر شهید رضا افشاری که در راستای کنگره بزرگ ۵۵۳۶ شهید استان کردستان برگزار شد، از زندگی، شخصیت و راه شهادت این نوجوان مجاهد، تصویری روشن از یک نسل متعهد و فداکار ترسیم میشود.
کردتودی: در مورد دوران کودکی شهید بفرمایید؟
تقی افشاری با یادآوری روزهای کودکی فرزندش، میگوید: رضا از همان دوران کودکی، شاگردی ممتاز و دانشآموزی متدین بود.
در سوم راهنمایی تحصیل میکرد و همیشه در مدرسه و مسجد حضور داشت.
عشقش به حسین ابن علی (ع) بینظیر بود، حتی در خانه یک کتابخانه کوچک درست کرده بود؛ قفسههایی چیده بود، صندلی گذاشته بود و همکلاسیها را به مطالعه دعوت میکرد.
کردتودی: شهید رضا افشاری چه ویژگیهای اخلاقی و رفتاری داشت؟
پدر شهید: هر زمان کتابی تهیه میکرد، دیگران را نیز به مطالعه آن توصیه مینمود. در نماز بسیار منظم بود، اخلاقی نیکو داشت و آنچنان با عطوفت و مهربانی رفتار میکرد که هر فردی با او معاشرت میکرد، مجذوب شخصیتش میشد.
کردتودی: شهید در برخورد با همسالان خود چگونه بود؟
پدر شهید: به یاد دارم روزی دیدم کفشهایش کهنه شده است. پرسیدم کفش تازهای که برایت خریده بودم کجاست؟ پاسخ داد: «به دوستم دادم چون کوچکتر از من بود و نمیخواستم احساس کمبود کند.» حتی وقتی لباس نو داشت، آن را نیز به دوستی دیگر بخشید و این ایثارگریهای روزمره، نشانه شخصیت او بود که فرهنگ عاشورا در وجودش جریان داشت. رضا با وجود سن کم، مسئولیتپذیری بزرگی داشت.
کردتودی: روند تصمیمگیری او برای حضور در جبهه چگونه بود؟
پدر شهید: ابتدا از مادرش اجازه گرفت، وقتی مادر مخالفت کرد، گفت: «مگر من از حضرت قاسم بالاترم؟ حضرت قاسم در ۱۳ سالگی به میدان رفت.» سرانجام مادر رضایت داد و من نیز از او خواستم وصیتنامهای بنویسد که او در وصیتنامه کوتاهش فلسفه قیام امام حسین(ع) را به زیباترین شکل بیان کرد.
کردتودی: در وصیتنامه به چه نکاتی اشاره کرده بود؟
پدر شهید: نوشته بود: «هدف من از رفتن به جبهه، لبیک گفتن به ندای حسین(ع) است.» این جمله، نشاندهنده عشق عمیق او به امام حسین(ع) و پاسخ به ندای عاشورا پس از قرنها بود. هرچند نوجوانی ۱۶ ساله بود، اما با آگاهی میگفت: میدانم در جبهه چه چیزی در انتظارم است؛ توپ، تفنگ و نارنجک. اما مسئولیت بر عهده من است.
کردتودی: شهید افشاری در جبهه چگونه حضور یافت و به شهادت رسید؟
پدر شهید: او بهعنوان پاسدار و رزمنده در عملیاتهای مهم حضور داشت. در روز تاسوعا، هنگام عملیات تصرف یک ارتفاع، مجروح شد و پس از انتقال به بیمارستان سومار، در روز عاشورا به شهادت رسید.
در وصیتنامهاش نوشته بود: «میروم تا پرچم خونین اسلام را بر فراز کوههای زاگرس برافرازم.» این جمله عمق ایمان و معنویت او را نشان میدهد. پیکرش در بهشت زهرا(س)، در جوار شهیدان محسن رجایی و محمدجعفر طحانچی (چمران) به خاک سپرده شد.
کردتودی: از علاقهمندیهای شهید نسبت به علما بفرمایید؟
پدر شهید: علاقه فراوانی به آیتالله طالقانی داشت، نخستین نماز جمعه تهران به امامت ایشان را همراه من حضور یافت و اصرار داشت حتماً برویم. اکنون نیز مزارش در نزدیکی مزار آیتالله طالقانی قرار دارد که نشانهای از پیوند معنوی اوست.
کردتودی: درباره لحظات پایانی حیات فرزندتان چه میگویید؟
پدر شهید: رضا از ناحیه سر و دست مجروح شده بود و من این را چنین تعبیر میکنم که شاید آرزو داشت مانند امام حسین(ع) از سر و همچون حضرت ابوالفضل(ع) از دست شهید شود شاید این واقعیت علمی نباشد، اما قلباً ایمان دارم که عشق بیپایانش به این دو بزرگوار در رفتار و اخلاقش متجلی بود.
کردتودی: سخن پایانی شما چیست؟
پدر شهید: رضا افشاری تنها یک شهید جنگ تحمیلی نبود؛ او نماد جوانی بود که با عشق به امام حسین(ع)، جان خود را در راه اسلام تقدیم کرد. شهادتش، همانطور که همرزمانش میگویند، «تولد ستارهای» بود که نورش همچنان بر دلهای مؤمنان میتابد.
انتهای خبر/
لینک کوتاه خبر
نظر / پاسخ از
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نفری باشید که نظر میگذارید!