حالت تاریک
شنبه, 07 تیر 1404
آیا مایل به نصب وب اپلیکیشن پایگاه خبری تحلیلی کردتودی هستید؟
پرواز آخر یک مدافع وطن کُردستانی
کُردستان در بدرقه شهید؛

پرواز آخر یک مدافع وطن کُردستانی

مردم کردستان با چشمانی اشک‌بار، پیکر مطهر شهید رضا بسطامی، از نیروهای هوافضای سپاه و از شهدای تجاوز اخیر رژیم صهیونیستی را تشییع کردند که در آن، اشک با غیرت آمیخت و شعار وحدت، از میدان آزادی تا عمق جان ایران طنین‌انداز شد.

به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی پایگاه خبری تحلیلی «کردتودی»، صبح امروز، سنندج آرام‌تر از همیشه بیدار شد، گویی زمان مکث کرده بود و لحظه‌ها، دل‌شکسته و آهسته، از کوچه‌های سنگفرش‌شده این شهر گذر می‌کردند.

آسمان، ابری نبود، اما به روشنی نمی‌تابید؛ نه از بی‌مهری خورشید، که از همدردی خاموش با مردمانی که آمده بودند وداع کنند، وداعی نه از سر ناتوانی، که با قامتی برافراشته، با قلب‌هایی لبریز از غرور و اشک.

امروز سنندج تنها یک شهر نبود، نه فقط مرکز استانی سرشار از غیرت و تاریخ؛ امروز سنندج، تپش تپنده‌ی قلب ایران بود.

 در میدان آزادی، جایی که همیشه سرشار از شور زندگی‌ست، امروز سوگواره‌ای شکل گرفته بود به شکوه قله‌های البرز، به عمق دشت‌های کردستان، به بلندای باور مردمانی که ایمان را در عینیت زندگی می‌زیند.

شهید رضا بسطامی، از فرزندان دلیر دیار بیجار، در حمله‌ای ناجوانمردانه و غافل‌گیرانه، جانش را فدای وطن کرد، از نیروهای فداکار و مؤمن هوافضای سپاه بود؛ همان دل‌آورانی که بی‌هیاهو، در سنگر علم و اراده، شب و روز را بی‌وقفه پاس می‌دارند تا ایران، ایمن بماند.

پیکر پاک او، امروز بر دوش مردمی از جنس غیرت و ایثار، از خیابان‌های سنندج عبور کرد و کودک و پیر، زن و مرد، شیعه و سنی، همه آمده بودند، نه فقط برای وداع، که برای ادای احترام به راستی یک قهرمان؛ قهرمانی که بی‌هیچ ادعایی رفت، اما خاطره‌اش در جان‌ها خواهد ماند، چونان نوری در تاریک‌ترین لحظات وطن.

 

مراسم، تصویری زنده از وحدت ملی بود و پرچم‌های ایران در دستان مردم می‌رقصیدند؛ پلاکاردهایی با شعارهایی چون «شهیدان زنده‌اند» و «ایران هرگز تنها نخواهد ماند»، بر بام احساسات برافراشته شده بودند و صدای فریاد «مرگ بر اسرائیل» از دل‌هایی برمی‌خاست که سال‌ها ظلم را نه با چشم، که با تمام وجود حس کرده‌اند.

در میانه این هیاهوی خاموش، صدایی دیگر نیز شنیده می‌شد؛ صدای ایمان، صدای وفاداری، صدای نسل‌هایی که باور دارند امنیت، با خون شهیدان آبیاری شده و خواهد شد.

اما رضا تنها نبود، او ستاره‌ای از آسمان پرشکوه بیجار بود؛ همان جایی که پیش‌تر، شهیدان امید دوره قره‌خان و محمد اسلامی نیز، با همان شور و همان لبخند صادق، برای همیشه در تاریخ این سرزمین ثبت شدند.

 بیجار، اگرچه شهری کوچک در پهنه جغرافیای ایران است، اما در جغرافیای دل‌ها، پایتخت بزرگی‌ است، پایتخت غیرت، که فرزندانش بی‌چشم‌داشت، راه مقاومت را برگزیده‌اند.

 

تشییع امروز، فقط یک مراسم نبود. مانیفستی بود از ایمان مردم به راهی که شهیدان برگزیدند. آن‌جا، در میان اشک‌ها و نوحه‌ها، واژه‌ای پررنگ‌تر از همیشه دیده می‌شد: وحدت، وحدتی که کردستان را به تهران، سنندج را به بیجار، و مردم ایران را به یکدیگر گره می‌زد.

زنانی که کودکان خود را بر دوش گرفته بودند، پیرمردانی که عصا به دست، با چشمانی خیس در میدان ایستاده بودند، نوجوانانی که بی‌صدا، پرچم بر شانه داشتند؛ همه گواهی بودند بر یک حقیقت ساده اما ژرف که این سرزمین، هنوز هم با عشق فرزندانش سر پا مانده است وعشق، در فرهنگ ایرانی، نه با سخن، که با عمل معنا پیدا می‌کند.

 رضا بسطامی عاشق بود، عاشق وطن، عاشق ایمان، عاشق امنیت مردمانی که حتی شاید هرگز او را نشناخته بودند اما او، بی‌هیچ چشم‌داشتی رفت تا آن‌ها آسوده بمانند.

امروز، هر گام از کاروان تشییع، روایتی بود از صبوری که حتی باد هم با ملاحظه می‌وزید؛ انگار خودش را همسو کرده بود با سوگواره‌ باشکوهی که شهر را فرا گرفته بود و صدای سنج و دمام، نوای حزن‌انگیز مداحی و زمزمه‌های مردم، فضا را روحانی کرده بود.

در این لحظات، سنندج آیینه‌ای شده بود از سراسر ایران که هرکدام از مردمی که آمده بودند، روایتی برای گفتن داشتند؛ خاطره‌ای، دردی، غروری. و همه در یک نکته مشترک بودند: رضا نرفت که فراموش شود؛ او رفت تا بماند، تا امید بماند، تا نور در دل شب‌های این خاک خاموش نشود.

 

امشب در بیجار، مراسم «شبی با شهدا» برگزار خواهد شد؛ شبی که در آن نه فقط پیکر یک شهید، که نام و مرام او در دل‌ها دفن می‌شود تا همیشه زنده بماند. اهالی بیجار، این مردمان دل‌سوخته اما سرفراز، امشب گرد هم خواهند آمد تا در سکوت شب، با شهید خود نجوا کنند و فردا، در روز یکشنبه، خاک زادگاهش آرامگاه جسم پاکش خواهد شد، اما نامش، در حافظه جمعی این مردم، برای همیشه خواهد درخشید.

شاید هیچ تصویری، عظمت امروز را نتواند تمام و کمال توصیف کند، اما کافی‌ست لحظه‌ای در نگاه‌های مردم دقت کنیم؛ چشمانی که اشک می‌ریزند، اما درخشان از یقین‌اند. لب‌هایی که مرثیه می‌خوانند، اما قوی‌اند , دل‌هایی که داغ‌دارند، اما استوار.

از سنندج تا بیجار، از دل سوگوار خانواده‌اش تا سینه‌های پرغرور هم‌رزمانش، از اشک‌های کودکی که پرچم ایران را در دست دارد تا نگاه پیرزنی که دست بر سینه گذاشته، تنها یک پیام جاری‌ است که ما ایستاده‌ایم؛ بر مدار ایمان، بر خط مقاومت، در مسیر شهیدان.

رضا بسطامی، تنها یک نام نیست نشانی‌ است از نسلی که در برابر هجمه دشمن، از جان خود گذشتند تا پرچم وطن، برافراشته بماند و امروز، که این پرچم در میان مردم کردستان به اهتزاز درآمده، یادآور آن است که امنیت ایران، نتیجه ایثار کسانی‌ست که جان را نه در سایه آسایش، که در آتش خطر تقدیم کردند.

راه او، همچنان روشن است، چراغی‌ است در دست آیندگان، که با آن، مسیر را بی‌هراس خواهند پیمود و پیکر او اگرچه در خاک آرام می‌گیرد، اما نامش، در بلندای تاریخ این مرز و بوم خواهد درخشید چون ستاره‌ای که غروب ندارد.

 انتهای خبر/

لینک کوتاه خبر

نظر / پاسخ از

  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.

هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نفری باشید که نظر می‌گذارید!